راستش از اول هم میدونستم ، انگار که تاریخ ماموریت داشته باشه که دائم خودش رو برای من تکرار کنه یکبار که همه اینا برام اتفاق افتاده حالا چرا نباید دوباره تکرار بشه ؟ برای اونکه اولینش بودم همین بود حالا که اولی که هیچی دومی هم نیستم چرا نباید تکرار شه همه چی ؟ هوم؟ شاید نباید توقع میداشتم قطعا نباید توقع میداشتم ، میدونم ، اما ته دلم خیلی ناراحتم ؛ خیلی ناراحت ، سرخورده و دل چرکینم و دلم میخواد با عالم و آدم قهر کنم ، اصلا بازندگی قهر کنم و سرم رو بزارم زمین و راستی راستی بمیرم این روزا بیشتر به خودم فکر میکنم ، به اینکه نباید کارم رو ول میکردم باید بیشتر پشتکار میداشتم ، باید یه منبع درآمد متصلی برای خودم میداشتم و خب تف توی این انتخاباتم حقیقتا پوف
اشتراک گذاری در تلگرام
اورتینک ، اورتینک ، اورتینک این اورتینک پدر منو درآورده میشینم ریز به ریز حرفهاش رو آنالیز میکنم و نتیجه گیری ای میکنم که واویلا با اینکه میدونستم نمیبینمش اما شاید منتظر بودم بگه بیا فلان جا ده دقیقه منو ببین و برو ، آره منتظر بودم تمام روز منتظر بودم که باشه و نبود یعنی بودها اما این بودن به درد من نمیخورد اورتینک حداقل آب پاکی رو ریخت روی دستم که او به قول خودش راننده دیگری بودن رو به با من بودن ترجیح میده ، راستش درستشم همینه اما من دردم گرفت ، دردم گرفت چون اولین بار نبود که این چیزها رو تجربه میکردم ، اولین بار نبود که خواسته نمیشدم ، اولین بار نبود که منو میزاشتن کنار بخاطر یه شخص دیگه از صبح منتظر بودم و استندبای ، هرچیزی رو که گفت هم گوش کردم و دوباره شدم همون احمق سابق من رو ببین ، من رو ببین که هرچی میگی میگم چشم ، منو ببین که تا آخر دنیا منتظرت می مونم ، منو ببین که اینقدر احمقم که فکر میکنم جزو اولویت هات هستم ، منو ببین و نمیدید گنده هه منو نمیدید ، شاید دیدنی
اشتراک گذاری در تلگرام