اورتینک ، اورتینک ، اورتینک! این اورتینک پدر منو درآورده . میشینم ریز به ریز حرفهاش رو آنالیز میکنم و نتیجه گیری ای میکنم که واویلا ! با اینکه میدونستم نمیبینمش اما شاید منتظر بودم بگه بیا فلان جا ده دقیقه منو ببین و برو ، آره منتظر بودم . تمام روز منتظر بودم که باشه و نبود . یعنی بودها اما این بودن به درد من نمیخورد . اورتینک حداقل آب پاکی رو ریخت روی دستم که او به قول خودش راننده دیگری بودن رو به با من بودن ترجیح میده ، راستش درستشم همینه اما من دردم گرفت ، دردم گرفت چون اولین بار نبود که این چیزها رو تجربه میکردم ، اولین بار نبود که خواسته نمیشدم ، اولین بار نبود که منو میزاشتن کنار بخاطر یه شخص دیگه .

از صبح منتظر بودم و استندبای ، هرچیزی رو که گفت هم گوش کردم و دوباره شدم همون احمق سابق ! من رو ببین ، من رو ببین که هرچی میگی میگم چشم ، منو ببین که تا آخر دنیا منتظرت می مونم ، منو ببین که اینقدر احمقم که فکر میکنم جزو اولویت هات هستم ، منو ببین و نمیدید ! گنده هه منو نمیدید ، شاید دیدنی هم نبودم ، بودم ؟ 

کاش میدونستم چرا ، کاش میتونستم مغزم رو خاموش کنم ، کاش میتونستم اصلا به هیچی فکر نکنم ، کاس اینقدر سرم شلوغ بود که وقت برای سر خاروندن هم نداشتم چه برسه به زندگی کردن ! اما متاسفانه وقت هست ، همیشه وقت هست که هیولای شب { اینطور صداش میکنم } یقه م رو بگیره و بگه کجا با این عجله ؟ بیا بگم برات و بعد دهنمو سرویس کنه .

من منتظرم ؛ درست عین یه احمق ...

شاید درست باشه

ببین ,نبود ,اورتینک ,منتظر ,میکنم ,اولین ,منتظر بودم ,دردم گرفت
مشخصات
آخرین جستجو ها